Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (8800 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Die Leute fragten sich, wie diese Vorrichtung funktionierte. U مردم در شگفت بودند که این ابتکار چگونه کار می کرد.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
inwiefern <adv.> U چگونه
wie <adv.> U چگونه
Wie ist der Status zu diesem Projekt? U وضعیت این پروژه چگونه است؟
Einfall {m} U ابتکار
Erfindung {f} U ابتکار
Woran merke ich, wann das Fleisch schlecht [hinüber] ist? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
Erfindungsgabe {f} U قوه ابتکار
[seltsamer] Apparat {m} U تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب ]
An seinen Schläfen traten die Venen hervor. U رگها در شقیقه اش برجسته بودند.
Sie waren alle gleich. U همه آنها یکی بودند.
Einbrecher waren da. U دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
der Katzenjammer danach U صبح شبی که مست بودند
Vorrichtung {f} U تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب ]
Da waren Einbrecher [am Werk] . U دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
Diese Schuhe stammen noch von meinem Großvater. U این کفش ها مال پدربزرگم بودند.
Ding {n} U تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
Ungetüm {n} U تدبیر [اختراع] [ابتکار] [اسباب عجیب و غریب]
Ich habe einen Kater. U خمار [صبح شبی که مست بودند ] هستم.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Sie hat sich nicht für meine Probleme interessiert, geschweige denn, dass sie mir geholfen hat. U مشکلاتم برای او [زن] بی اهمیت بودند گذشته از کمک به من.
Die Grashügel waren in Nebel gehüllt. U تپه های چمن با مه پوشیده شده بودند.
bewundernswert <adj.> U شگفت انگیز
fabelhaft <adj.> U شگفت انگیز
merkwürdig <adj.> U شگفت آور
großartig <adj.> U شگفت انگیز
staunenswert <adj.> U شگفت انگیز
bewundernswürdig <adj.> U شگفت انگیز
verwunderlich <adj.> U شگفت انگیز
grandios <adj.> U شگفت انگیز
phänomenal <adj.> U شگفت انگیز
phantastisch <adj.> U شگفت انگیز
erstaunlich <adj.> U شگفت انگیز
überrascht <adj.> U شگفت زده
erstaunt <adj.> U شگفت زده
verblüfft <adj.> U شگفت زده
bestürzt <adj.> U شگفت زده
eigentümlich <adj.> U شگفت آور
seltsam <adj.> U شگفت آور
eigenartig <adj.> U شگفت آور
ungewöhnlich <adj.> U شگفت آور
außergewöhnlich <adj.> U شگفت آور
sprachlos <adj.> U شگفت زده
betroffen <adj.> U شگفت زده
Katzenjammer {m} U خماری [کسلی و سردرد صبح پس از شبی که مست بودند]
Die [Haupt] akteure beim kolonialen Kräftemessen waren Großbritannien und Frankreich. U بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
Die Truppen wurden auf beiden Seiten des Flusses aufgestellt. U نیروهای نظامی را در طول دو طرف رودخانه ترتیب داده بودند.
Kater {m} U خماری [کسلی و سردرد صبح پس از شبی که مست بودند] [اصطلاح روزمره]
Es ist schwer vorstellbar, wie das in der Praxis funktionieren soll. U این را سخت می توان تصور کرد که این در عمل چگونه کار می کند.
Die Gefangenen der Terrormiliz waren einer unmenschlichen Behandlung ausgesetzt. U زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
Der Sänger und seine Leute belegten den gesamten Raum hinter der Bühne mit Beschlag. U خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
unfassbar <adj.> U بغرنج [دشوار] [شگفت انگیز] [سرگیجه آور]
verblüffend <adj.> U بغرنج || دشوار || شگفت انگیز || سرگیجه آور
Wildkatzen waren die Vorfahren unserer Hauskatze. U گربه های وحشی اجداد گربه خانگی ما بودند.
Bevölkerung {f} [Bev.] U مردم
Dutzende Menschen U ده ها تن از مردم
Bevölkerung {f} [Bev.] U تعداد مردم
öffentliche Bekanntmachung U آگهی به مردم
Anthropologe {m} U مردم شناس
Demagogie {f} U مردم فریبی
Demokratie {f} U مردم سالاری
Alraune {f} U مردم گیاه
man sagt U مردم می گویند
Alraun {m} U مردم گیاه
Bürgerinitiative {f} U اتحاد مردم
Bürgerinitiative {f} U همبستگی مردم
Bevölkerungsschicht {f} U طبقه مردم
Nicht wenige ... U تعداد زیادی [از مردم]
eine ganze Menge Leute U عده زیادی از مردم
Demokrat {m} U خواهان مردم سالاری
der Unmut in der Öffentlichkeit U تنفر مردم عمومی
eine ganze Anzahl Leute U عده زیادی از مردم
beim Publikum ankommen U مردم نواز بودن
ausspucken U بیرون کردن [مردم از خانه ها]
die Reaktion des Auslandes U واکنش مردم در کشورهای خارجی
Anteil {m} U گروه [توده] از مردم یا چیزها
pferchen U چپاندن [مردم یا جانوران را در جایی]
Er soll gesagt haben ... U بنا به گفته مردم او گفت ...
Vater Staat {m} U دولت [که از مردم حمایت می کند]
Viele Leute wurden verletzt. U مردم زیادی آسیب دیدند.
Entgleisung {f} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
Bangemacher {m} U ایجاد کننده رعب و هراس در مردم
Bußpredigt {f} U موعظه برای تشویق مردم به توبه
Volksverführer {m} U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Menschen aus dem Wasser retten U مردم را [از غرق شدن ] در آب نجات دادن
Rattenfänger {m} U تحریک کننده توده مردم [سیاست]
Klausurtagung {f} U مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
Taktlosigkeit {f} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم
Anschluss haben U رابطه داشتن [با مردم برای هدفی]
Absperrgitter {n} U نرده موقت [برای جلوگیری از ازدحام مردم]
Anschluss finden U رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
verkehren U رفت وآمد کردن [مردم یا وسایل نقلیه]
Ausrutscher {m} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم [اصطلاح روزمره]
Fettnäpfchen {n} U اشتباه در گفتار یا کردار در جمعی از مردم [اصطلاح روزمره]
einen Fauxpas begehen U اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
Volksverführer {m} U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
Rattenfänger {m} U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
die Menschen dort abholen, wo sie stehen <idiom> U از نظر روحی وفکری خود را با مردم همبرابر بکنند
Ich komme momentan nicht viel unter [die] Leute. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
etwas [Genitiv] Herr werden U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
scharfes Durchgreifen {n} U سرکوبی [سختگیری] [رفتار مرجع قدرتی با گروهی از مردم]
Kaste {f} U طبقات مختلف مردم [کاست ] [مثال در هند] [جامعه شناسی]
Kolonie {f} U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
Die Kirschen in Nachbars Garten schmecken immer süßer. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
Zweck der Geldstrafen ist es, die Leute vom Schnellfahren abzuhalten. U قصد جریمه مالی این است که مردم را از تند رانی منصرف بکنند.
Stell die Stühle weit genug auseinander, dass sich die Leute gut bewegen können. U فاصله صندلی ها را به اندازه کافی از هم جدا بگذار که مردم بتوانند به راحتی تکان بخورند.
dreitägige Klausurtagung {f} U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
das Maul aufreißen <idiom> U چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت [مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
Die Aktion scharf sollte von den sozialen Problemen ablenken. U قصد این سرکوبی [مردم] این بود که ازمشکلات اجتماعی منحرف بکند.
jodeln U صدای آواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی درآواز خود تکرارمیکنند
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
ein [einen] Arsch voller Menschen U دسته دسته مردم
Recent search history Forum search
1Allgemeingut
1چگونه میتوانم پول را در حساب بانکی بخوابانم؟
0معنی کلمه خوش قول چیست؟
0خرید بهترین یو پی اس 2018
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com